کد مطلب:95012 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:118

حکمت 281












[صفحه 823]

در روزگار پیش، مرا برادر و یاری بود كه گیتی را خوار و بی مقدار میدید. از این رو من او را بزرگ و ارجمند میدیدم. او برده شكم خوارگی و در بند آرزوهای نایافته نبود. اگر هم چیزی میافت بسیار از آن بهره بر نمی گرفت. بیشتر ایام را به سكوت و خاموشی میگذراند. هنگامی كه در سخن می آمد، بر هر گوینده ای چیره میشد. با بحر سخنش عطش پرسندگان را فرو مینشاند، و چون فروتنی پیش گرفته بود، دیگران هم او را ناتوان می پنداشتند. آن زمان كه به جوشش و كوشش می آمد، همچون شیر ژیان و مار زهرآگین صحراها بود، و تا نزد قاضی و دادگر نمی آمد، ارائه دلیل و برهان نمی نمود. به كاری كه در مانند و مثالش راه عذری می دید، از كسی بهانه جوئی نمی كرد و نخست به عذرش گوش میداد. از دردی نمی نالید، مگر هنگامی كه بهبودی می یافت. به گفته خویش جامه عمل میپوشاند و از گفتار مگروه، اجتناب می نمود. اگر سخنوری بظاهر بر وی چیره میشد، اما در سكوت و خاموشی و در باطن از او شكست میخورد. در شنیدن حریصتر از گفتن بود. اگر گاهی دو كار پیش می آمد، نخست می اندیشید كه كدامین به هوی و هوس نزدیكتر است، آنگاه با آن به مخالفت قیام مینمود. از این رو، بر شماست كه این صف

ات نیك را بیاموزید و به آنها عمل كنید و اگر به انجام همه آنها ناتوان بودید، پس بدانید رفته رفته آموختن آنها، بهتر از تركشان است


صفحه 823.